۱۳۹۰ مرداد ۲۴, دوشنبه

2

از میان جغرافیای اندامم
تو بازوانم را به عنوان پایتخت برگزیده ای و
دولت عشقت را برپا داشته ای
من نیز نام حاکمش را
روی این شهر جدید خالکوبی کرده ام
بعد از این
هیچ زنی فکر استعمار این سرزمین
به ذهنش نخواهد رسید

۱۳۹۰ مرداد ۲۰, پنجشنبه

(1) کلمات می سوزند از هرم دوست داشتنت





خیسی نامه هایم نه از باران پاییز



که از اشک هایی است که موقع نوشتن ریختم



نمی دانی چه دردی دارد نوشتن



وقتی سر انگشتانت در آتش می سوزند